خاطرات خود را در بخش نظرات بنویسید
دوستان عزیز! داستانها و خاطرات شب زفاف همیشه پر از لحظههای یاد ماندنی، خندهدار و بعضی وقتا حتی چالشبرانگیز هستند. پس، بیایید کمی با هم صمیمی بشیم و بدون اینکه نگران حفظ حریم خصوصی باشیم، کمی از تجربیات شخصیتون و اتفاقات جالب شب زفافتون رو، بدون ذکر نام و فامیل، توی بخش نظرات برامون بنویسید. شاید خاطره شما باعث خنده یا حتی الهام بخش دیگران برای این روز حساس بعضی افراد بشه. بیصبرانه منتظر شنیدن داستانهای شیرین شما هستیم!
برخی از خاطراتی که شما برای ما تعریف کردید:
اولین تجربه و حمایت همسر
شب زفاف ما خیلی خاص و متفاوت بود. همسرم از قبل خیلی به فکر بود و برای اینکه استرس نداشته باشیم، کاندوم آورده بود. من خیلی نگران بودم، چون این اولین تجربهام بود و اصلاً نمیدانستم چطور باید با این مسئله کنار بیایم. اما همسرم خیلی مهربون و صبور بود. قبل از هر کاری، با هم درباره استفاده از کاندوم صحبت کردیم و اون گفت که این کار برای حفظ سلامتی جفتمونه. این موضوع خیلی بهم آرامش داد و تونستم با خیال راحتتر وارد رابطه بشم. تجربه خوبی بود و احساس کردم این تصمیم به نفع هر دوی ما بود.
شب زفاف با طعم حلوا و خنده
در هوای بینظیر بهاری تهران، آرش و نگار به خانهی جدیدشان وارد شدند. مراسم عروسی، با شکوه و پر از رقص و پایکوبی بود. خانهای که پر از هدایا و گل بود و عطر دلانگیزی به فضا بخشیده بود. آرش، با لبخندی که از ته دل بود و نگار با چادر سفیدی که بر دوش افکنده بود، وارد خانه شدند.
اما، همانطور که پایشان را به داخل گذاشتند، صدای گرفتهای از اعماق خانه، آرامش آن لحظه را بر هم زد. خر… خر… صدایی که نه توقعش را داشتند و نه منتظرش بودند. چشمهایشان به شکلی بیاختیار با یکدیگر تلاقی کرد و نگاههایی پر از سوال بینشان رد و بدل شد. در گوشهای از اتاق نشیمن، دایی جمشید، با تیپ معروفاش که ترکیبی از کت و شلوار با دمپایی راحتی بود، غرق در خواب بود و همچون قطاری در حال حرکت خر و پف میکرد.
آرش با دیدن این صحنه نتوانست خندهاش را کنترل کند و نگار نیز با دستی که بر دهان گرفته بود تلاش میکرد که موقعیت را جدی نگیرد. “باید چیکار کنیم؟” نگار با نگاهی مضطرب از آرش پرسید. آرش، که همیشه بابت حس شوخ طبعیاش معروف بود، نقشهای کشید.
تصمیم گرفتند که برای بیدار کردن دایی، یک شیطنت کوچک انجام دهند. آرش به آشپزخانه رفت و یک بشقاب از حلواهای شیرین مراسم را آورد و آرام جلوی دماغ دایی جمشید گرفت. بوی حلوا کم کم به مشام دایی جمشید رسید و او با همان حال خوابآلوده، دستش را دراز کرده و سعی کرد یک قاشق بردارد. اما چشمهایش همچنان بسته بود. آرش و نگار در حالی که سعی میکردند صدای خندهشان را در بیاورند، هیجانزده نظارهگر این صحنه بودند.
بالاخره، دایی جمشید با صدای قاشقی که به زمین افتاد چشمهایش را گشود و به محض دیدن زوج جوان، چشمانش گرد شد. نگاهی که پر از حیرت بود و البته کمکم با خندهای جواب داده شد. “خوبی دایی؟” آرش با خنده پرسید. دایی جمشید که هنوز در شوک بیدار شدن ناگهانی بود، با لبخندی گفت “این چه وقت رسم جدیده برای بیدار کردن مهمان عروسیه؟”
داستان حضور دایی جمشید در شب زفاف، به یکی از خاطرات جالب و داستانهای خندهداری تبدیل شد که سالها میان خانواده و دوستان با قهقهه نقل میشد. زندگی مشترک آرش و نگار با یک شب پر از خنده و خاطره آغاز شد و شاید این اتفاق سمبلی از زندگی پر فراز و نشیب و البته شیرینیهای آیندهشان بود.
این داستان نشاندهندهی این است که در هر مراسمی، حتی اگر به نظر برسد همه چیز کنترل شده است، ممکن است اتفاقات غیرمنتظرهای رخ دهد که آن لحظات را به خاطراتی ناب تبدیل میکنند. زوج جوان ما نه تنها توانستند با شرایط سازگار شوند، بلکه با شوخ طبعی و عشق به یکدیگر، شبی به یادماندنی را هم برای خودشان و هم برای دایی جمشید رقم زدند.
یکی دیگه از داستان های شب زفاف که شما فرستادید:
یادم میاد از اون شب زفافمون، یکمی دستام و پام سست شده بود. نشون میداد که شوهرم یه سری آموزشهایی رو مخفیانه خونده و داره اجرا میکنه، حالا شایدم خودش فکر میکرد من متوجه این موضوع نشده بودم.
ولی واقعاً جالب بود چون همش زوم کرده بود و مدام بهم میگفت: “خیلی خشکل شدی، خیلی دوستت دارم.” در واقع شب اول زفاف یکم شاید طولانی نشد، چون هر دومون اولین تجربه رابطه بودیم.
من هنگام اولین دخول یکم درد داشتم، شاید چون خودم رو خیلی سفت گرفته بودم. خونریزی هم حدود ۵ قطره بود، ولی با این حال، رابطه مون خیلی زود تموم شد، کار شوهرم اون موقع خیلی زود به پایان رسیده بود 😅 ولی با این همه، برام خیلی لذتبخش بود، چون واقعاً اولین تجربهم با کسی که عاشقش بودم، خاطره خوبی برام موند.
اون شب خاطرات خاصی برامون شد. مدتها قبل از عروسی، هر دومون درگیر کارای عروسی بودیم. خستگی زیادی داشتیم، از همهی آمادهسازیها و آخرین لحظهها. بعد از جشن عروسی که تموم شد، هم من و هم شوهرم فقط خواستیم بخوابیم و خستگی رو در کنیم.
وقتی صبح شد و چشمامونو باز کردیم، یه زندگی جدید و جذاب به ما خوش آمد گفت. به شوهرم خندیدم و گفتم: “خب، هوای عروستو داشتی البته!” 😅 ولی واقعا، اگه بشه همون شب اول عروسی رو برنامهریزی کنید و اولین رابطه رو تجربه کنید، حس خیلی شیرینتری بهتون میده.
موافقم باهات، لذت رابطه تو شب عروسی یه چیز دیگس ☺️
ولی خب گاهی اوقات ممکنه شرایط برای برقراری رابطه تو شب عروسی جور نباشه، مثل مورد شما یا مثلا عدم آمادگی ذهنی طرفین برای انجام این کار و اینجور مسائل کاملا طبیعیه..
امیدوارم همیشه کنار هم خوشحال و خوشبخت باشید مائده جان 🤍
اون شب عروسیمون یه حس خاصی داشت. وقتی وارد خونمون شدیم، اتاق خواب رو با گلهای طبیعی پر کرده بوده. من که اونجا بودم یهو به شوهرم گفتم: “خودتون لباسمو باز کنید، دراورومو باززز کنید.” اونم از ترس، عصبانیتم رو دید، رو مبل نشست و خوابش برد.
بعد از جشن عروسی، که از خستگی خوابیدیم، صبح شد و دیدم شوهرم هنوز خواب داره. منم شروع کردم خونه رو تمیز کنم. یهو دیدم ساعت ۵ شده. رفتم حمام، اومدم، دیدم ساعت ۶ شد. بعد گفتند ساعت ۱۲ باید بیدار شمون کنن بریم پاتختی، اما ما تو عقد کارامونو کرده بودیم.
روز پاتختی همه محو من بودن. حس کردم همه چشما بهم داره نگاه میکنه، فکر میکردن این چشما باد کرده از شب عروسیه! منم تو عقد عروس شدم، چیزی که اصلاً اتفاقی بود. رابطهی سطحی بود، ولی شوهرم یهو کنترول رو از دست داد. درد زیاد نبود، خونم هم فقط چند قطره. بعضیا میگن تو عقد نباید بشه ازت زده میشه، همه حرفه.
شب بعدش که قرار بود اولین رابطه مون باشه، خیلی درد داشتم. از طرفی میترسیدم چون خون نداشتم. اما خداروشکر مشکلی پیش نیومد. شب زفافمون خاطرات خوبی برامون موند. از شب عروسی بگم براتون، ما رسم پاتختی نداریم، غریبهها تو تالار پولی کادویی میدن. آشناها هم بعداً میان خونه. اما شب عروسی که همه تشریف بردن خونه و من و عشق جان موندیم. منم مثل فیلما رو تخت نشستم، سرمو پایین، مثلاً خجالت میکشم و از این قرطی بازی نشستم زیر چشمی هم نگاه میکردم ببینم میاد سمتم یا نه. بعد که همه چیز به تدریج آروم شد، لنزهامو در آوردم، مژهها و موهامو باز کردم. بعد لباس و نوازش و حس خوب، یهو تا اومد بذاره، گفتم نه میترسم. این ادامه داشت تا ۴ صبح و بعدش نامرد یهو گذاشتش و تموم.
وایی من امشب قراره شب زفاف داشته باشم چیکار کنم همش از واژنم ترشح میاد میشه یه توضیح کامل بدین کی شروع کنم امشب وایی میتونم امشب چند دقیقه رابطه داشته باشمم.. شوهرمم خیلی عاشق این کاراس میشه تجربه هاتونو بگین من بهتر باشم و اینکه پاره شدن پرده درد داره ؟؟ اب منی چه مزه ایه؟ استرس دارممم😂میگم شما هم قند گذاشتیم اونجاتون،🥲
اولاً تبریک میگم بهتون برای این لحظه مهم و پر احساس! شب زفاف یکی از لحظات خاص زندگیه و حتماً حس غریبهای دارید.
اول از همه باید بگم که ترشح از واژن یک پدیده طبیعیه و معمولاً نشونهای از تنظیم هورمونها و آمادگی بدن برای روابط جنسی هست. هیچ نیازی به نگرانی نیست و این کاملاً عادیه. برای شروع، مهمه که آرام باشید و بدن خودتون رو بشناسید.
در مورد مدت زمان رابطه هم، همه افراد مختلفند و تجربههای هرکسی ممکنه متفاوت باشه. مهمترین نکته اینه که احساس راحتی و رضایت در هر لحظه براتون اولویت باشه. میتونید با شوهرتون صحبت کنید و مراحل رو به تدریج طی کنید، تنها قانون اینه که باید هر دو طرف راحت باشید.
در مورد پاره شدن پرده، باید بگم که برخلاف باورهای رایج، بسیاری از زنان حین روابط جنسی پرده بکارت دچار پاره شدن نمیشن. این یک میثاق قدیمی و اشتباهه. اگر از قبل استرس دارید، حتماً با داشتن یک بحران به شوهرتون صحبت کنید و با هم تصمیم بگیرید.
در مورد طعم اب منی هم، هر فرد ممکنه تجربههای متفاوتی داشته باشه. اما مهمترین نکته اینه که این موارد از قبیل طعم، بو و… برای هر فرد متفاوته و ممکنه توی ذوق و تجربه شخصی افراد تاثیر بذاره.
در نهایت، یادتون باشه که این یک تجربه طبیعیه و اگر هر دو شما آماده و راحت باشید، مطمئناً لحظات خوبی رو در پیش دارید. به راحتی و با اطمینان به این لحظه بپردازید و از هر لحظهی زیبای این شروع تازه لذت ببرید! 😊
سلام خوردن آب منی از لحاظ انسانی و اسلامی درست نیست .
سلام اگر ممکن است عکس و مطالبی که در سایت می گذارید از لحاظ انسانی و اسلامی رعایت شده باشد مثلاً حجاب و عفاف
درود، عکس ها واقعی نیستند و به واسطه هوش مصنوعی تولید شده، با توجه به اینکه پایبند قوانین جمهوری اسلامی هستیم تمامی موارد را رعایت میکنیم.
من و همسرم تو شب زفاف از کاندوم استفاده نکردیم و فکر میکردیم که چون اولین بارمون هست، نیازی نیست. اما بعد از اون شب، همسرم با علائم عفونت مواجه شد. دکتر گفت که استفاده از کاندوم میتونست از این مشکل جلوگیری کنه. خیلی ناراحت شدم که چرا قبل از اینکه تجربه کنیم، بیشتر درباره این مسائل تحقیق نکرده بودیم. این درس بزرگی بود که همیشه از سلامتیمون محافظت کنیم
من و همسرم شب زفاف خیلی استرس داشتیم، مخصوصاً من که اولین بار بود. اما همسرم از قبل تحقیق کرده بود و کاندوم هم آماده داشت. وقتی نوبت به استفاده از کاندوم رسید، خیلی بهش فکر نمیکردیم و با خیال راحت ازش استفاده کردیم. بعد از اون شب، خیلی خوشحال بودم که این تصمیم رو گرفتیم، چون نه تنها از بارداری ناخواسته جلوگیری کرد، بلکه خیال هر دو نفرمون راحت بود که به سلامتی همدیگه توجه داریم.
یکی از دوستانم قبلاً بهم گفته بود که شب زفافشون خیلی سخت بوده چون همسرشون اصرار داشت که از کاندوم استفاده نکنه. به همین خاطر من و همسرم تصمیم گرفتیم که از همون اول از کاندوم استفاده کنیم تا این مشکل رو نداشته باشیم. استفاده از کاندوم نه تنها باعث شد که هیچ استرسی نداشته باشیم، بلکه رابطهمون هم خیلی راحتتر و بدون دردسر بود.