نخ نیوز: جلال آلاحمد در 11 آذر 1302 در خانوادهاي مذهبي در محله سيدنصرالدين شهر تهران به دنيا آمد. خانواده او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستاي اورازان بود. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سيد احمد طالقاني، به او اجازه درس خواندن در دبيرستان را نداد؛ اما او تسليم خواست پدر نشد.
به گزارش نخ نیوز جلال آلاحمد در 11 آذر 1302 در خانوادهاي مذهبي در محله سيدنصرالدين شهر تهران به دنيا آمد. خانواده او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستاي اورازان بود. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سيد احمد طالقاني، به او اجازه درس خواندن در دبيرستان را نداد؛ اما او تسليم خواست پدر نشد.
پس از پايان دبيرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سيد محمد تقي فرستاد تا در آنجا به تحصيل در علوم ديني بپردازد، البته او خود به قصد تحصيل دربيروت به اين سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. اين سفر چند ماه بيشتر دوام نياورد و جلال به ايران بازگشت.
در سال 1322 وارد دانشسراي عالي تهران شد و در رشته زبان و ادبيات فارسي فارغالتحصيل گشت. او تحصيل را در دوره دکتراي ادبيات فارسي نيز ادامه داد، اما در اواخر تحصيل از ادامه آن صرف نظر کرد. نخستين مجموعه داستان خود به نام «ديد و بازديد» را در همين دوران منتشر کرده بود. او که تأثيري گسترده بر جريان روشنفکري دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعي، پژوهشهاي مردم شناسي، سفرنامهها و ترجمههاي متعددي نيز پرداخت. شايد مهمترين ويژگي ادبي آلاحمد نثر او بود. نثري فشرده و موجز و در عين حال عصبي و پرخاشگر، که نمونههاي خوب آن را در سفرنامههاي او مثل «خسي در ميقات» و يا داستان-زندگينامه «سنگي بر گوري» ميتوان ديد. در سال 1326 دومين کتاب خود به نام «از رنجي که ميبريم» را همزمان با کنارهگيري از حزب توده چاپ کرد که بيانگر داستانهاي شکست مبارزاتش در اين حزب است. پس از اين خروج بود که براي مدتي به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وي به معناي نپرداختن به سياست و بيشتر قلمزدن بود.
با قضيه ملي شدن نفت و ظهور جبهه ملي و دکتر مصدق بود که جلال دوباره به سياست روي آورد. وي عضو کميته و گرداننده تبليغات «نيروي سوم» شد که يکي از ارکان جبهه ملي بود. در 9 اسفند 1331، بعد از اطلاع از محاصره منزل دکتر مصدق با عده ديگري از «نيروي سوميها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنراني کرد؛ اشرار قصد جان او را کردند و او زخمي شد. در ارديبهشت 1332 به علت اختلاف با رهبران نيروي سوم از آنها هم کناره گرفت. دو کار ترجمه وي، «بازگشت از شوروي» ژيد و «دستهاي آلوده» سارتر، مربوط به همين سالها است.
پس از کودتاي 28 مرداد، که ضربه سنگيني بر پيکر آزاديخواهان و مبارزين با استبداد بود، آلاحمد نيز دچار افسردگي شديدي شد. در اين سالها وي کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. جلال به يک دوره سکوت رفت و او به دور از تمام هياهوهاي سياسي سعي به از نو شناختن خود کرد و حاصلش اورازان، تاتنشينهاي بلوک زهرا و جزيره خارک مربوط به همين سالها است.
گفتني است وي در 18 شهريور 1348 در چهل و پنج سالگي در اسالم گيلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آلاحمد، پيکر وي به سرعت تشييع و به خاک سپرده شد؛ که باعث ايجاد باوري درباره کشتن او توسط ساواک شد. البته همسر وي، سيمين دانشور اين شايعات را تکذيب کردهاست .